جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

تغییر هویت

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع41848
تصویر کاربری
#1ارسال '11:19 1396/1/28

الناز مهرآوران|گلستان / گرگان

پست‌ها 44
الان خاطره دوستمون رو خوندم یاد این خاطره خودم افتادم؛
شوهر منم خیلی دوس داره سر به سرم بزاره .گاهی زنگ میزنم محل کارش ،صداشو عوض میکنه . من گاهی اوقات مچش رو میگیرم و میفهمم خودشه . گاهی هم نمیشناسمش .
بعد از یه مدتی دیگه کم کم انواع صداها و حرفهایی که میزد و مثلا تغییر هویت میداد رو دستم اومده بود و زرنگ شده بودم . دیگه گول نمیخوردم
یک روز زنگ زدم محل کارش ، که یه آقایی جواب داد ، بله ؟
گفتم سلام ، گفت سلام بفرمایید ؟ صداشو شناختم و زودی گفتم خوبی عــــزیـــــزم ؟ اون آقا گفت با کی کاردارید ؟ گفتم وای وای نشناختمت : d
گفت ببخشید فکرمیکنم اشتباهی گرفتین ، گفتم ببین محمد یعنی خودتو بکشی هم نمیتونی دیگه سرکارم بزاری
اما اون آقا گفت یه لحظه گوشی ! و من سریع قطع کردم !
همسرم :    
من :    
همکارش :  
دیگه از اون موقع هیچ وقت سرکاری تلفنی نزاشت .

تصویر کاربری
#2ارسال '11:21 1396/1/28

جابر مقدسی|هرمزگان / بندر عباس

پست‌ها 29
تصویر کاربری
#3ارسال '12:59 1396/1/28

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
بقیه اش چی شد؟!
تصویر کاربری
#4ارسال '14:37 1396/1/29

الناز مهرآوران|گلستان / گرگان

پست‌ها 44
اا خاطره ی من نصفه اومده . ببخشید .کاملش میکنم
تصویر کاربری
#5ارسال '17:23 1396/1/29

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
ما هم تازه تلفن دار شده بودیم و از قضا یکی از فامیل هم عروسیشو تو خونه ما گرفته بود و خلاصه من خیلی تو حال خودم نبودم! که یکی زنگ زد من گوشیو برداشتم و فرد پشت تلفن ادرس خونمونو ازم خواست و بطور کامل در اختیارش قرار دادم، بدون اینکه بپرسم تو اصلا کی هستی!
مورد عتاب و سرزنش هم واقع شدم!
البته خوشبختانه ادرسو به یکی از فامیلهای عروس داده بودم، غریبه نبودن.
تصویر کاربری
#6ارسال '16:32 1396/2/3

محبوبه راد|مازندران / رامسر

پست‌ها 37

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»