جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

ایراد ماشین

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع42055
تصویر کاربری
#1ارسال '12:53 1396/2/11

الناز مهرآوران|گلستان / گرگان

پست‌ها 44
سلام .باز هم سوتی جدید
چند روز پیش با مامانم رفتیم قنادی . مامان داخل ماشین موندن . منم پارک کردم و رفتم داخل
شیرینی خریدم و برگشتم میخواستم سوار بشم دیدم جلوی ماشین یه چیز زرد غلیظ ریخته و تا زیر ماشین ادامه داره!
گفتم ای وای مامان داره از ماشین یه چیزایی میریزه فکر کنم روغنشه‌. نکنه الان منفجر شه!
کلی نگران شدم و سریع رفتم داخل قنادی گفتم آقا لطفا بیایین کمک ، ماشین مشکل خورده نمیدونم چی داره میریزه!
یه اقایی اومد گفت چی شده ؟ گفتم ببینید از ماشین چی ریخته
مامانم از ترس پیاده شد ،منم با استرس نگاه میکردم به ماشین ،
که یهو اون آقای فروشنده ، غش کرد از خنده
منم عصبانی!
ایشون گفتن صبح که بار میاوردن از دست کارگرا یه سینی حلوا افتاده و بخاطر گرمای هوا آب شده، بچه های ما هنوز نیومدن تمیزش کنن !

تصویر کاربری
#2ارسال '12:55 1396/2/11

جابر مقدسی|هرمزگان / بندر عباس

پست‌ها 29
تصویر کاربری
#3ارسال '20:9 1396/2/11

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459


شیرینی فروشی از جاهاییه که بچه ها خصوصا خیلی دوست دارن. حالا زمان ما بخاطر این بود که بستنی هم داشتن و توی یخچالهای صندوقی فلزی بود. یه در داشت که از بالا باز میشد با یک دستگیره گرد سیاهرنگ. یه نوع شیرینی هم بود به اسم شیرینی زبون! که خیلی بیمزه بود ولی بزرگترها اصرار داشتن که تولید کنن و بخرنش!
توی بچگی عطر و رایحه ها خیلی بیشتر حس میشن و توی حافظه و ذهن جا میگیرن. شاید تو بچگی مغز به بوها حساستره و با بزرگتر شدن ضعیفتر میشه. یا شاید بچه ها قدشون کوتاهتره و نزدیکتر به سطح زمین هستن! : )
خدا نصیب نکنه، من یه بار رفتم بیمارستان در بچگی و هنوز بوی بیمارستان منو یاد خاطراتش میندازه. بوی تزریقاتی هم از انواع روایح خاطره انگیز کودکیه.

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»